اميرعلي عزيز مااميرعلي عزيز ما، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نبض زندگي

یه روزسه نفره

امروز بعداز ظهرسه نفری رفتیم پارک ساعی و تو زمین بازی کلی سرسره بازی کردی و دو تا دوستم پیدا کرده بودی . یه سرسره خیلی بلندم بود که با تبحر و بدون ترس ازش بالا رفتی و سر خوردی اومدی . از چند تا بچه هم برعکس بالا رفتن از سرسره رو یاد گرفته بودی و مثل اونا میرفتی که گفتار درمانت این کار رو برای ایجاد توجه و تمرکز گفته انجام بدی.بعد از کلی بازی یه گشتی تو پارک زدیم و شام هم رفتیم رستوران ارکیده .   ...
13 دی 1395

بهشهر

براي چند روز تعطيلي تصميم گرفتيم بريم بهشهر و تالاب ميانكاله.با عزيز فريده صبح راه افتاديم و بعد از ٤ ساعت رسيديم هتل .هتل خوب و تميز بود خارج از شهر بهشهر بود.براي شام ميخواستيم بريم داخل شهر بهشهر كه تو مسير خوابت برد.مامان مونا هر چي به عزيز و بابا محمد گفت كه من با اميرعلي تو ماشين ميشينم شما بريد شام بخوريد قبول نكردن و تا از ماشين پياده شديم از خواب بيدار شدي و كلي گريه كردي و اصلا تو رستوران نموندي .خلاصه غذا رو گرفتيم و تو ماشين خورديم و برگشتيم هتل.صبح بعد از خوردن صبحانه يه ماشين اومد دنبالمون و رفتيم تالاب ميانكاله.يه دشت بكر و دست نخورده و سرسبز و زيبا بود كه توش اسبهاي وحشي بودن البته سگ هم زياد بود.تالاب هم كه پر بود از مرغابي ...
9 دی 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نبض زندگي می باشد